جَـک و جانـوران آمدند از راه
هجوم می آورند کم کم به هرجا
زِهَر روزنه ای آیند چه جوری
یه چند تا هم عبور کردند ز توری
پشه و مگس در پرواز بدیدم
یه چند گونه ای هم انگار جدیدن
یه جاندار آمده،هست رنگِ او زرد
چنان نیش میزند چند روز کُنَد درد
بیُفتاد بر مگس این بار نگاهم
نشسته بر لبِ ظرفِ غذایم
پشه هم میرسد نزدیکِ گوشم
به وقتِ خواب زمانی که خموشم
پشه دیگر مرا رسوا گردانْد
دَمِ گوشم برقصید و همی خواند
یا اینکه میزند نیش بردماغم
مرض دارد نمیذارد بخوابم
گرفتند اینها حالم به هر نَحو
فقط آرام شوند گویی دَمِ مرگ
جدیداً آنها سخت میتوان کُشت
چو کُشتی میرسند هر دَم به یک مُشت
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
:: موضوعات مرتبط:
اشعار خودم ,
,